مسئلهٔ یکم: #آرمانشهر
در انیمیشن زوتوپیا، خرگوشک (جودی هاپس) دلیل علاقهاش به پلیسشدن را چنین بیان میکند که میخواهم پلیس شوم تا دنیا را به جای بهتری بدل کنم. پدرش که با این هدف جودی مخالف است، در پاسخ درمیآید که اگر میخواهی دنیا را جای بهتری کنی، باید همهجا را هویج بکاری!
مسئله بهزیبایی در یک دیالوگ بیان شده است. یک سؤال ساده اما ژرف در ذهن مخاطب:
[«دنیای بهتر» از نگاه چه کسی؟!]
بدیهیاست که دنیای بهتر از نگاه آهو، دنیاییاست که در آن یا هیچ درندهای وجود نداشته باشد یا از خوی خویش جدا شده باشد و گیاهخواری کند! اساساً ساختارگرایی بهدلیل سازههای مستحکمی که به وجود میآورد، اقلیتها و خواص را نادیده میگیرد و در ساختار دگماتیک خود راه نمیدهد؛ همچون افلاطون که شاعران را در مدینهٔ فاضلهاش جایی نبود؛ یا نیما-یی که در هیچ ساختار از پیش تعیینشدهای نمیگنجید.
ساختنِ طرحِ هستیای خالی از مشکل، خود پارادخشیاست با مفهوم هستی - هستیای که قرار نبوده و نیست رنگ آرامش مطلق را ببیند. مسئلهای که بسیاری از فیلسوفان و پیامبران و متفکران به آن توجه نکردهاند، «مواجههٔ ما با #انسان» است. انسانی که از نظر رواقیون: علم به درستی کاری، او را به انجام همان کار وامیدارد و علم به نادرستی کاری، او را از انجام آن کار منع میکند وَ از نظر مارکس و پیامبران: لوحی سفید است و از نظر هابز: گرگِ انسان. امروزه در روانشناسی مسئلهٔ «پیشفرض» مطرح است. یعنی هر انسانی با پیشفرضهای ژنتیکی و محیطی و غیرهوذلکِ خود به دنیا میآید و رشد میکند نهلزوماً پاک و نهلزوماً خبیث. تفاوت علوم انسانی نیز با دیگر علوم موجود در این است که شاید بتوان حیوانات و گیاهان را دستهبندی کرد و برای هر دسته حکمی کلی در نظر گرفت اما انسان نه زنبور است که از هزاران سال قبل همینسان که امروزه لانهسازی میکند با همین ظرافت و تعداد اضلاع، لانه بسازد نه آفتابگردان که از هزاران سال قبل فقط به سوی خورشید رو بگرداند وَ نه هیچ موجودی از ایندست. انسان همان موجودیاست که از غارها و جنگلها به یکجانشینی و روستاسازی و شهرسازی و آپارتمانسازی و آسمانخراشسازی و ماشینسازی روی آورده است و مدام درحال تغییر و تغیر است. موجودیاست که حکم کلی و کلانروایتها را برنمیتابد و اگر علم حاصل کند که کاری نادرست است، بنا به میل خود آن را انجام میدهد یا نمیدهد.
با این اوصاف برگردیم به ابتدای بحث: چگونه یک انسان میتواند برای دیگر انسانها طرح سعادت دنیایی و عقبایی بچیند - حال آنکه هیچگاه نمیتوان همهٔ انسانها را به یک چوب راند و با یک روایت کلان پیش برد؟ چگونه یک فرد میتواند مطلوباتِ خود را به مطلوبات همگانی تسری دهد؟ و در این راه، بسیاری را بکُشد تا بسیاری دیگر از آدمها زنده بمانند و زندگی خوشی داشته باشند؟ یک بار هم که شده باید به این مسئله اندیشید که چرا هیچ یوتوپیایی برای تمامی آدمها طراحی نمیشود و در هر طرحی، عدهای کنار گذاشته میشوند.
مسئلهٔ دوم: #پیشفرضهای_ارتباطی
همینکه دنیای بهتر را از نظر آهو دنیایی فرض کردم که خالی از درندگان باشد وَ احساس کردم که به نُهتوی مغز آهو راه یافتهام نوعی پیشفرض ارتباطیاست که باید اصلاح شود - پیشفرضهایی که در مواجهه با افراد از خود نشان میدهیم و ما را به قضاوتگری میکشاند. در همین انیمیشن، روباه (وایلد) از کودکیاش میگوید که دوست داشته است وارد گروه پیشاهنگان شود و وقتی در مقابل درخواست دیگران، سوگند یاد کرده است که هیچگاه به گروه خیانت نکند، پاسخ شنیده است: «حتی با اینکه یک روباه هستی؟». پیشفرضی که روباه را دغلکار و مکّاره نشان میدهد و غیرقابلاعتماد. غبنی که در این میانه است، این است که با وجود تفاوت همیشگی انسانها، حکمی را که برای فلان فرد در نظر گرفتهایم برای بیصار فرد هم در نظر میگیریم چراکه چشم و ابرو و نوع نگاهشان شباهت خاصی با هم دارد یا دلایلی از ایندست. یک بار هم که شده بایید به تفاوت انسانها ایمان بیاوریم و از آنجاییکه اصلاح جامعه از نقد به خود شروع میشود، به خود بازگردیم و آنچه را که اصلاحکردنیاست، در خود اصلاح کنیم تا اینگونه کمی از بار هستی خود و دیگران بکاهیم و از سهم خود از هستی آگاه باشیم.
مجلهٔ #فرهنگادبیاتداستانیانسان ,میکند ,تفاوت ,انسانها ,اصلاح ,روباه ,دنیای بهتر منبع
درباره این سایت